نام تو را آورده ام دارم عبادت ميکنم
گِرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميکنم
دستت به دست ديگري از اين گذشته کار من
اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميکنم
گفتي دلم را بعد از اين دست کس ديگر دهم
شايد تو با خود گفته اي دارم اطاعت ميکنم
رفتم کنار پنجره ديدم تو را با,بگذريم
چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميکنم
من عاشق چشم توام تو مبتلاي ديگري
دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميکنم
تو التماسم ميکني جوري فراموشت کنم
با التماس اما تو را به خانه دعوت ميکنم
گفتي محبت کن برو باشد خداحافظ ولي
رفتم که تو باور کني دارم محبت ميکنم
:: بازدید از این مطلب : 469
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19