سلام!!!
تا همین پارسال یا بهتره بگم تا همین بیست روز پیش همه فکر و ذهنم روز و شبم و همه ی همه ی زندگیم شده بود فقط یه چیز...
یه نفر که خیلی ساده وارد زندگیم شد!خیلی ساده...
یه نفر که با نگاهش دلمو لرزوند...
همون اول خواستم فراموشش کنم اما نگاهش نذاشت!نشد که بشه!
اما امروز که بعد از سه هفته دیدمش حس خاصی نداشتم...
امروز با یه نگاه دیگه دیدمش!نگاهی که از سر عقل بود نه یه احساس کور!نگاهی که بهم گفت:
اون هیچ سنخیتی با من نداره!
احساس پاکی نداره!
فهمیدم دنیای ما خیلی از هم دوره.فهمیدم لیاقت عشق منو نداره...
دیگه نمیخوام اسیر عشقی باشم که ارزشی نداره...
میخوام رها باشم
رهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
"امیدوارم برق نگاهش دیگه دلمو نلرزونه
هر چند سخته که باشه و نخوای ببینیش!
سخته اما ممکنه..."
:: بازدید از این مطلب : 644
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22