نوشته شده توسط : یلدا

شبی سرمه ای

ماهی نقره ای

و زنی تنها

نشسته بر پله ی خیال

روزهای رفته را

غمگینانه

زیبا زمزمه می کند

و در

سوگواری فاصله ها

گیسوان پریشان خویش را

از نوازش مهتاب

پر می کند

 

دیگه می تونی راحت باشی...می تونی عذاب نکشی...من دیگه بهت فکر نمی کنم...دیگه آرزوم

نیستی...چون اونی که فکر می کردم نیستی...تو بمون با غرور مسخره ت...مواظبش باش که یه وقت

نشکنه...که مرد بودنت زیر سوال نره...بازم پوزخند بزن...به هرچی عشقه...به هر کی عاشقته...زیر پا

لهش کن و از روش رد شو...این بهترین راه حله واسه تو...چون نباید کسی تو رو از عرش غرورت پایین

بیاره...ولی اینا دیگه واسه من مهم نیستن...چون تو دیگه برام ارزش نداری...

عشق پاک, شرم ,حیا ,نجابت ,معصومیت و همه چیزایی که یه روزی ارزش بودن حالا باعث

تمسخرن...ولی من ارزش خودمو با ذهن کوچیک آدمایی مثه تو و اطرافیانم نمی سنجم...من حاضرم ازت

بگذرم ولی عشق و به هوس آلوده نکنم....هرچند اینطوری آرزوهام واسه همیشه تو دلم فسیل

بشن.........خداحافظ واسه همیشه...........





:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 19 / 1 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: