رفتی دوباره همچو تو ای یار هرگزم . . .
شور و دل و دماغ به اصرار هرگزم . . .
بر هر که می رسم ز تو می پرسم و هنوز
حتی نبوده یک نفر انگار هرگزم . . .
حسی شبیه خستگی از انتظار و باز
چشمان من به راه و دیدار هرگزم . . .
وقتی تو بار خود به سفر بستی ای عزیز
گفتم که "عشق نیست به اجبار" هرگزم . . .
بعد از تو من هنوز اسیرم و چاره ای
گر بوده ، من هنوز. . . و هر بار. . . هرگزم . . .
آن روزهای ناب گذشته ولی چه زود !
من ، خاطرات ، حسرت و تکرار هرگزم . .
:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46