افتاده بر خاک غروبم پُر آرزوی بر باد
میروم تو خود مرنجان امشب از خاطر و هر یاد
کفنمُ بیارید خونی نداره این تن
خورده تیر غم به رگهام نفسی نمونده با من
داغونه داغونم دلم منو جواب کرده خدا
اشکاتو پاک کن چاره نیست مسافرم به ناکجا
گریه نشست و گریه کرد تو این شبِ غم انگیز
شبی که دستای این دل میرسه به دست پاییز
داره پرسه میزنه بهت خدا جلو چشام
خاموش کنین ترانه رو که غم نشسته تو صدام
خدا کریمه ای دلم واسه همه به غیر تو
نفرین نکن خراب شده این سرنوشت رو سر تو
این نفسای آخرو به آب و آتیش میزنم
تا که ببنده رختشو این روحِ مرده از تنم
وصیتم درد و غمه اشکامو پنهون نکنید
به حال و روزگار من خدا رو گریون نکنید
این دل خسته ,غریبه خونه خراب و بی پناه
ببین چی آوردی سرم ای سرنوشت رو سیاه
حالم از عشق به هم میخوره
:: بازدید از این مطلب : 2666
|
امتیاز مطلب : 1113
|
تعداد امتیازدهندگان : 347
|
مجموع امتیاز : 347