سلام!!
چند روزی نبودم اما حالا که برگشتم یه چیزای جدیدی رو فهمیدم.
اتفاقی که فکر می کردم غیر ممکنه اما حالا میفهمم که غیر ممکنی وجود نداره افتاد.
بعد از اون,بعد از دور شدن ازش و وقتی که 9ماه ندیدمش و نتونستم فراموشش کنم با خودم به این نتیجه رسیده بودم که فراموش کردن اون محاله..
و دوباره عاشق شدن یه رویا......
اما تو این سفر دوباره دلم تپید!! ...دلی که تو این چند وقت پیر شده بود و عشق و یادش رفته بود....
نمی دونم این خوبه یا بد ولی همین قدر می دونم که حس رهایی از یه زندونو دارم..
زندونی که خودم واسه خودم ساختمش... رو حساب خیال و رویاهای بی سر و تهم...
ولی در نهایت از خدا به خاطر این سفر ممنونم که این پیله ی تنهاییمو شکافت.
من خودم عادت ندارم واسه عشق دنبال دلیل بگردم ولی گاهی وقتا تو کار دل میمونم که چرا یدفه با دیدن یه کسی که شاید قبل از اون با ترازوی عقل اصلا خوب به نظر نیاد هری میریزه پایین؟؟؟؟!!!!!!
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:: بازدید از این مطلب : 803
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23