می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچنان که تاروپود قلب من از هم گسست
می روم با زخم هایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمد آشیانم را شکست
می روم اما نگویی بی وفا بود و نماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است
راستی یادت بماند از گناه چشم تو
تاول غربت به روی باغ احساسم نشست
طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود
روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست
تو هم برو به جهنم...واسه همیشه
:: بازدید از این مطلب : 807
|
امتیاز مطلب : 157
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51