به شبهای دلم بنگر
به این تنهایی تاریک
به سرمای ملال انگیز دستانم
به این رسوایی پنهان چشمانم
که من عمریست دلتنگم
که من مثل کلاغ قصه های بی سر انجام شبانگاهی بد آهنگم
به من رو کن
تو ای چشمان مستت آتشی بر جان بی جانم
تو ای لبخند هایت خط بطلانی به سرمای زمستانم
بیا یک دم در این ظلمت کده من را تماشا کن
اگر دیدی که بر لب خنده دارم زود حاشا کن
من آن پنهان شده در پیله ی تنهایی خویشم
نه راهی مانده برگردم
نه راهی هست در پیشم
مرا دریاب ای لبهای سرخت باغ سیب مست
من آن تنهای سرگردان شبهایم
مرا آیا تو یادت هست ؟؟؟؟؟
:: بازدید از این مطلب : 2009
|
امتیاز مطلب : 893
|
تعداد امتیازدهندگان : 262
|
مجموع امتیاز : 262