از بیم و امید عشق رنجورم
آرامش جاودانه می خواهم
بر حسرت دل دگر نیفزایم
آسایش بیکرانه میخواهم
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
می سوزم از این دوروئی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه میخواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
یک بوسه جاودانه میخواهم
در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی تابم
اندیشه آن دو چشم رویایی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم
دیگر به هوای لحظه ای دیدار
دنبال تو دربدر نمیگردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمیگردم
ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو،مجو، هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود به او مگو هرگز
راز دل خود به او مگو هرگز!!!هر چند چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟؟؟!!!
امروز روز فوق العاده ای بود...!!!
فهمیدم که"تو هم شاد و خوشبختی!!!"
میتونیم به "عمو فک کنیم...فقط یکم خرج داره...لیپوساکشنو این حرفا!!!!
ولی من...من...من مداد رنگی میخوااااااااااام !!!تازه کلی هم وجه مشترک داشتیما!هر دومون لالیم...هر دو مون آبانی هستیم...هر دومون گندسلیقه ایم...و...
اااااااااااااااااای روزگار!!!
ما چقدر بی عرضه و گندشانسو بی زبونیییییییییییییییییییییم!!!!!!!!!
:: بازدید از این مطلب : 600
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20