از آتشی که بودم خاکستری نمانده
گور پر از پرنده ،اما پری نمانده
از من فقط همینم ،یک سایه خرد وخسته
روزی اگر بیایی این سایه هم شکسته
در بی گریز این غم ، فردای بهتری نیست
از دور دست بهتم،سوسوی باوری نیست
شوق شکفتنم را هرگز کسی نبویید
از پیله ی تن من ،پروانه ای نرویید
شاید فسیل صبرم ،اما هزاره ای نیست
تقدیر ناگریزی،جز صبر چاره ای نیست
:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20